اسم دختر با ش

ردیف اسم معنی
1 شاداب با طراوت، تازه، شاد، شادان، مسرور
2 شادان 1- شاد، مسرور؛ 2- (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه
3 شادلین شاد + لین = نرمی و ملایمت، شاد رویِ نرمخو و آرام
4 شادمان 1- شاد، خوشحال و مسرور؛ 2- (در حالت قیدی) با شادی و خوشحالی، شادمانه
5 شادی 1- وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ 2- (در قدیم) جشن؛ 3- (در عرفان) بسطی که پس از قبض برای سالک حاصل میشود
6 شادیه شادی+ ه (پسوند نسبت)، منسوب به شادی
7 شانلی ( ترکی) 1- افتخار آمیز؛ 2- مشهور
8 شاه پری پری، عنبر
9 شاهده 1- منسوب به شاهد؛ 2- زیبارو؛ 3- (به مجاز) محبوب و معشوق
10 شایا شایسته
11 شایسته (صفت فاعلی از شایستن)، 1- دارای ویژگی مطلوب، مناسب، سزاوار و در خور، لایق؛ 2- دارای تواناییهای لازم برای به دست آوردن چیزی یا انجام دادن کاری
12 شاینا شاهدانه
13 شب بو - (در گیاهی) گلی معطر و زینتی در رنگ های مختلف با ساقهی بلند که مصرف دارویی داشته؛ 2- گیاه این گل که دو ساله یا دائمی و زینتی است و انواع متعدد دارد، خیری
14 شباهنگ 1- (در قدیم) (در نجوم) شِعرای یمانی، ستارهی بامدادی، ستارهی سهیل؛ 2- نام پرنده ای (بلبل)، شب آهنگ کننده، مرغ سحر، مرغ سحرخوان
15 شبلا نام نهری در سیستان و بلوچستان که از دریاچهی هامون به خارج از آن جریان دارد
16 شبنم در علوم زمین رطوبت هوا که مخصوصاً هنگام شب، در مجاورت اجسام سرد به مایع تبدیل میشود به شکل قطره های کوچک آب بر سطح آنها مینشیند، ژاله
17 شبیب (عربی) 1- با ارزش و جوانمرد؛ 2- (اَعلام) 1) نام یکی از بزرگترین انقلابی ها که بر بنی امیه شورید؛ 2) نام شیخ المشایخ جبل عامل (الماستد)
18 شراره (عربی) 1- شرار، پاره ای از آتش که به هوای پرد، جرقه، اخگر؛ 2- (به مجاز) درخشش، روشنی
19 شرافت (عربی) 1- حالتی در شخص که او را از ارتکاب رذایل باز میدارد؛ 2- بزرگ منشی، بزرگواری
20 شرف (عربی) 1- حرمت و اعتباری که از رعایت کردن ارزش های اخلاقی بوجود میآید، بزرگواری، افتخاری که از امری نصیب شخص میشود؛ 2- برتری؛ 3- (در احکام نجوم) محل یک سیاره در منطقه البروج که سیاره در آن محل تأثیری قوی دارد
21 شرف نسا (عربی) موجب آبرو، حرمت و اعتبار زنان
22 شرمین (در قدیم) شرمگین، با حُجب و حیا، خجالت زده
23 شرمینه شرم + اینه (پسوند نسبت)، منسوب به شرمین، + شرمین
24 شریعت (عربی) 1- شرع؛ 2- (در قدیم) طریقه، روش؛ 3- (در اصطلاح) اقوال واعمال و احکامی است که حق تعالی به زبان پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بر بندگان مقرر فرموده است و موجب انتظام امور معاش و معاد است
25 شریعه (عربی) 1- شریعت،   شریعت؛ 2- (در قدیم) محل در آمدن به آب، محل برداشتن آب از رودخانه و مانند آن
26 شریفه (عربی) (مؤنث شریف)، شریف
27 شعله (عربی) زبانهی آتش، بخش گرم و نورانی آتش
28 شفا (عربی) 1- بهبود، بهبود یافتن از بیماری؛ 2- (در اصطلاح عرفانی) از میان رفتن بیماری دل به سبب تابش انوار ملکوتی است؛ 3- (اَعلام) دایرة المعارف عربی از ابن سینا، در زمینهی منطق، علوم طبیعی، ریاضیات و الاهیات، که بیشتر آن به فارسی ترجمه شده است
29 شفق (عربی) نوری سرخ که تا مدتی پس از غروب خورشید از آسمان به زمین میتابد
30 شفیعه (عربی) (مؤنث شفیع)، شفیع
31 شفیقه (عربی) (مؤنث شفیق)، شفیق
32 شقایق (عربی) 1- (در گیاهی) گلی سرخ رنگ؛ 2- گیاهی یک ساله و علفی یا کاشتنی این گل که بیشتر در مزارع، دشت ها و دامنه های کوهستان میروید؛ 3- کاسه بشکنک
33 شکرانه (عربی ـ فارسی) 1- سخنی که به عنوان سپاسگزاری گفته میشود، یا عملی که برای سپاس انجام میشود، یا آنچه به عنوان هدیه برای قدردانی داده میشود؛ 2- (در قدیم) (در حالت قیدی) به عنوان سپاسگزاری برای تشکر؛ 3- شکرگزاری و حق شناسی
34 شکوفا 1- ویژگی گل یا غنچه ای که باز شده است، شکفته؛ 2- (به مجاز) با رونق، پیشرفته، رشد یافته
35 شکوفه (در گیاهی) هریک از گل های درختان میوه که معمولاً در فصل بهار میشکفند
36 شکوه حالتی در کسی که به بزرگی جلوه کند و احترام برانگیزد یا چشم ها را خیره کند، بزرگی، حشمت و جلال
37 شکیبا صبور، برد بار، باشکیبایی
38 شکیلا (عربی ـ فارسی) (شکیل = خوشگل، زیبا + ا (پسوند نسبت))، منسوب به شکیل، خوشگل و زیبا
39 شلاله (عربی) 1- آبشار؛ 2- (در منابع عربی) شلال؛ 3- (در ترکی) آبشار، فوّاره
40 شلیر 1- میوهی خوشبو و گوارا و آبدار شبیه شفتالو و هلو؛ 2- درخت این میوه
41 شمامه (عربی) 1- (در قدیم) رایحه و بوی خوش؛ 2- گلولهی خوشبو، دستنبو؛ 3- (به مجاز) شخص یا چیز دوست داشتنی و خوشایند
42 شمایل (عربی) 1- ظاهر کسی یا چیزی، شکل و صورت؛ 2- (در قدیم) خویها، خصلت های نیکو و پسندیده؛ 3- (در عرفان) اندک جذبهی الهی را گویند که گاه هست و گاه نیست تا سالکِ مغرور، مغلوب شود
43 شمس جهان (عربی ـ معرب فارسی) 1- خورشید جهان، آفتاب گیتی؛ 2- (به مجاز) زیبارو
44 شمسه (عربی ـ فارسی) 1- نقش زینتی به شکل خورشید که در تذهیب، جواهر سازی، کاشی کاری و مانند آنها به کار میرود؛ 2- نوعی پارچه؛ 3- (در قدیم) خورشید؛ 4- (به مجاز) عالیترین و بهترین فرد
45 شمسی (عربی ـ فارسی) 1- (منسوب به شمس)، 2- دارای شمس (خورشید)؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) سرخ رنگ
46 شمشاد 1- (در گیاهی) درختچه ای همیشه سبز با انواع مختلف که در حاشیهی باغچه ها کاشته میشود؛ 2- (در قدیم) مرزنگوش؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) شخص خوش قد و قامت؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) زلف و معشوق
47 شمه (عربی، شَمَّة) (در قدیم) بوی خوش
48 شمیسا  شمسا
48 شُمیلا  قلب شدهی [پدیده آوایی در زبان مثل: دیوار و دیوال] شُمیرا.
49 شمیمه (عربی) (در قدیم) بوی خوش
50 شورانگیز 1- ایجاد کنندهی هیجان، هیجان انگیز؛ 2- (در قدیم) آشوب به پا کننده، فتنه انگیز
51 شوکا 1- نوعی گوزن بومی اروپا و آسیا؛ 2- (در مازندرانی) به معنی آهو و غزال
52 شوکت (عربی) 1- جاه و جلال؛ 2- عظمت، بزرگی
53 شهپر شاه پر، هر یک از پرهای اصلی پرندگان
54 شهد (عربی) 1- عصارهی میوه که بر اثر جوشیدن غلیظ شده است؛ 2- مادهی قندی مذاب یا مایع؛ 3- (در قدیم) عسل؛ 4- (در قدیم) (به مجاز) هر چیز دلپذیر و مطبوع
55 شهدخت (شه = شاه + دخت = دختر)، 1- دختر شاه؛ 2- (به مجاز) عالی قدر و ارزشمند
56 شهربانو 1- (در قدیم) همسر پادشاه، ملکه؛ 2- (اَعلام) دختر یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی، که گفته می شود پس از اسیر شدن به دست مسلمانان، به عقد امام حسین(علیه السلام) در آمد و امام زین العابدین(علیه السلام) فرزند اوست. بقعه ای به نام بی بی شهربانو در شهرری به آرامگاه او معروف است
57 شهرداد شهر + داد = داده، آفریده، زادهی شهر، شهری
58 شهرزاد 1- (مخفف شهرزاده)، زادهی شهر، شهری؛ 2- (اَعلام) شخصیت اصلی کتاب هزار و یک شب، که به همسری پادشاه در می آید و هر شب بخشی از داستانهای هزار و یک شب را برای او نقل می کند
59 شهرناز (اعلام) (در شاهنامه) نام دختر جمشید که او را با خواهرش ارنواز به ایوان ضحاک بردند و ضحاک او را از جادویی بپرورد و کژی و بدخویی آموخت و چون فریدون به کاخ ضحاک درآمد فرمان داد تا او و ارنواز را از شبستان ضحاک به در آورند و به راه یزدان رهنمون گشتند
60 شهرو 1- حکومت کننده، سلطنت کننده؛ 2- (اعلام) شهرو [اساطیر] از زمان ایران باستان است که نمایه  ای از زنِ دانا، اندیشمند و توانا را به تماشا می  گذارد. نویسنده  ی داستان حماسی برزونامه در چهره  ای که از این زن رسم کرده است نمادی از دانایی، شهامت و چاره سازی را آرایه می  کند. او پس از آن که در می  یابد شاه توران افراسیاب پسر او برزو را فریب داده و او را آماده  ی کشتن رستم ساخته است او را از انجام این کار مانع می  شود و در آن هنگام هم که رستم و برزو با یکدیگر دست به گریبان می  شوند باز نقش میانجی داننده  ای را بازی می  کند که می  تواند هر مشکلی را از هم بگشاید؛ 3- شهرو نام زنی [در دوره  ی ساسانی] که تنها به سبب شخصیت وجودی برزویه  ی پزشک و دانشمند بزرگی که در زمان انوشیروان ساسانی می  زیست و به فرهنگ باستان خدمات زیادی کرد در تاریخ نامه  ها باقی مانده و بسیاری تربیت و فرهنگ برزویه را از او دانسته و او را یکی از خردمندترین زنان ـ مادران دوره  ی ساسانی دانسته  اند
61 شهره عربی) مشهور، نامور
62 شهزاد 1- شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه؛ 2- عنوان برای امامزاده ها
63 شهگل بهترین گل، گلِ شاهانه
64 شهلا (عربی) 1- دارای چشم رنگ سیاه چون رنگ چشم میش؛ 2- (به مجاز) زیبا و فریبنده (چشم)؛ 3- (در گیاهی) ویژگی نوعی نرگس که حلقهی وسط آن سرخ یا بنفش است؛ نرگس، نرگس شهلا
65 شهناز 1- (در موسیقی ایرانی) گوشه ای در دستگاه شور؛ 2- (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) از لحن های قدیم ایرانی؛ 3- شاهناز
66 شهین (شه + ین (پسوند نسبت))، 1- منسوب به شاه؛ 2- (به مجاز) دارای ارزش و مقامِ شاهانه
67 شهین دخت شهین + دخت= دختر، 1- دخترِ شاهزاده؛ 2- (به مجاز) دخترِ بلند مرتبه و عالی مقام
68 شیبا شیوا، آشفته، شیفته
69 شیدا 1- عاشق، دلداده؛ 2- (در قدیم) آشفته و پریشان؛ 3- (در عرفان) شدت غلیان عشق و عاشقی را گویند، در این مقام عاشق خود را فراموش میکند. اهل جذبات را نیز شیدا گویند
70 شیدخت 1- دختر خورشید؛ 2- (به مجاز) زیباروی.شیدرخ شیدرخ اسم دخترانه است، معنی شیدرخ: 1- آفتاب رو، درخشان رو؛ 2- (به مجاز) زیبا
71 شیده 1- منسوب به شید؛ 2- خورشید، نور، روشنی، روشنایی؛ 3- (به مجاز) زیبارو
72 شیرین 1- دارای مزهی شیرینی؛ 2- (به مجاز) مطبوع، دلنشین و دلپذیر؛ 3- (به مجاز) زیبا؛ 4- (به مجاز) شیوا یا ادا شده با لهجه ای گوش نواز (سخن)؛ 5- (به مجاز) گرامی، عزیز، به طور دلپذیر، خیلی خوب، مطبوع و خوشایند شدن؛ 6- (در قدیم) (به مجاز) ارج و قرب پیداکردن، گرامی شدن؛ 7- (اَعلام) 1) همسر مسیحی و احتمالاً ارمنی خسرو پرویز، که داستان عشق خسرو پرویز و فرهاد به او در ادبیات فارسی معروف است و از جمله در شاهنامه و خسرو شیرین نظامی آمده است. 2) شیرین نام بخشی از رود هِلّه در مسیر عبور از برازجان
73 شیرین دخت 1- دختر شیرین؛ 2- (به مجاز) زیبا، گرامی، عزیز
74 شیفته (صفت فاعلی از شیفتن)، آن که به کسی یا چیزی دل بسته است، عاشق
75 شیلان (در قدیم) (در گیاهی) (= چیلان)، 1- درخت عناب؛ 2-(در مغولی) مهمانی، سور؛ 3- (در قدیم) غذا، طعام
76 شیلر ناحیه ای مرزی در شمال شرقی عراق، به صورت  پیش آمدگی در استان کردستان ایران، میان شهرستانهای بانه و مریوان. رود شیلر در آن جریان جریان دارد و از شهرهای مهم آن سلیمانیه است
77 شیما 1- (عربی) زن خال دار؛ 2- (اَعلام) دختر حلیمهی سعدیه خواهر رضاعی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)
78 شینا 1- شنا و آب ورزی، شیناب، شناوری، 2- سعی و کوشش و جِد و جَهد
79 شیوا 1- ویژگی سخنی که به زیبای و با فصاحت بیان شده باشد، شمرده و واضح و دلنشین؛ 2- (در قدیم) فصیح، نغز، خوب؛ 3- (اَعلام) یکی از سه خدای بزرگ آیین هندو، که نمایندهی مرگ و تجدید حیات است
80 شاپرک نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند
81 شارونا سرزمین پربار و حاصلخیز
82 شقاقل گیاهی پایا با برگهای معطر و ریشه های ضخیم و خوراکی
83 شیوه 1- روش، طریقه؛ 2- (در قدیم) عشوه، ناز، حالت، وضع؛ 3- (در عرفان) اندک جذبه را گویند که گاه هست و گاه نیست


منبع: سایت آکا